دلیل واقعی اینکه این روزها به نظر می رسد همه مبتلا به ADHD هستند در چند سال اخیر، انفجاری از علاقه به تشخیص خودبیشفعالی در اینترنت و رسانههای اجتماعی وجود داشته که برخی جدی و برخی نادرست بوده است. چه خبر است؟ بخشی از سردرگمی، ناشی از نحوه توصیف و طبقه بندی ADHD به عنوان یک “اختلال” است.
اکثر کتابهای درسی یا وبسایتهای رسمی ADHD را یک اختلال عصبی رشدی تعریف می کنند و آن را به عنوان یک وضعیت غیرطبیعی مغز با دلایل خاص نشان میدهند. به عنوان مثال، CDC می گوید: اختلال ADHD یکی از شایع ترین اختلالات عصبی رشدی دوران کودکی است و علت (ها) و عوامل خطر ناشناخته است اما تحقیقات کنونی نشان می دهد ژنتیک نقش مهمی ایفا می کند.
بیان چنین توصیفی این تصور را ایجاد می کند که ADHD “چیزی” ست که شما یا دارید یا ندارید. این طرز تفکر کاملاً اشتباه است. آنچه ما ADHD می نامیم در بیشتر موارد، فقط انتهای یک پیوستار (که با منحنی زنگوله توصیف می شود) از عملکرد اجرایی عادی است – مجموعه ای از فرآیندهای شناختی و مهارت های ذهنی که به فرد کمک می کند اهداف خود را برنامه ریزی، نظارت و با موفقیت اجرا کند. مدتهاست میدانیم ADHD تنها کمبود توجه نیست. کنترل توجه یکی از چندین کارکرد اجرایی ست. هر یک از ما در جایی در امتداد منحنی عملکرد اجرایی قرار میگیریم که دارای درجات متفاوتی از شدت است – درست مانند بیشتر صفات انسانی (مانند منحنی هوش ).
افرادی که معیارهای تشخیص ADHD را دارند (در بیشتر موارد) آنهایی هستند که EF آنها بیشتر به سمت چپ منحنی زنگوله است. این واقعیت که هیچ برش یا آستانه ثابتی برای تشخیص ADHD وجود ندارد به این معنی ست که ADHD یک تشخیص قطعی بله/خیر نیست. این بحث درجه است. کسی که با مشکلات عملکرد اجرایی (EF)، در چندین جنبه از عملکرد روزانه مشکل دارد ممکن است معیارهای تشخیص ADHD را برآورده کند. تشخیص، یک فرآیند غیر دقیق مبتنی بر یک برداشت بالینی ست – نه چیزی که توسط “آزمایش” یا اندازه گیری عینی تعیین می شود. همچنین این تحتتاثیر بافت اجتماعی-فرهنگی ست که فرد در آن فعالیت می کند. کشورهای پیشرفته مدرن به افرادی نیاز دارند که توانایی حفظ سطوح بالایی از تمرکز، سازماندهی، مدیریت زمان و برنامه ریزی را برای عملکرد موفق داشته باشند. با توجه به اینکه جوامع مدرن به طور فزاینده ای به افراد با EF بالا نیاز دارند، افراد دارای EF کمتر، (یعنی آنهایی که در سمت چپ منحنی زنگوله ای EF هستند) همواره در معرض آسیب ند. این افراد ممکن است معیارهای ADHD را برآورده کنند – و دارای اختلال در نظر گرفته شوند.
گویی ما جامعهای ساختهایم که فقط برای افراد بلند قد طراحی شده و افراد کوتاه قد از همه چیز محروم شدهاند. در این جامعه خیالی، افراد کوتاه قد در زندگی روزمره با چنان مشکلی مواجه می شوند که افراد دارای «اختلال کمبود قد» نامگذاری می شوند! بیش از حد به افراد برچسب نزنید درک ADHD از این طریق به توضیح و حل بحث در مورد تشخیص کمک می کند. (البته هم اینترنت و رسانه های اجتماعی و هم بازاریابی دارویی در طول دهه ها به افزایش خود تشخیصی این اختلال کمک کرده است.) درک این نکته مفید است که ضعف نسبی در EF یک امر رایج در جامعه است باید محتاط باشیم که به طور تصادفی به همه با چنین ضعف یا تنوعی به عنوان “اختلال” برچسب نزنیم.
برای هر صفت با توزیع نرمال، 50 درصد جمعیت طبق تعریف کمتر میانگین آن صفت هستند و هیچ کس نخواهد گفت که نیمی از جمعیت از یک “بی نظمی” رنج می برند. همچنین نباید مثلاً 20 تا 25 درصد جمعیت را دارای اختلال تعریف کنیم. استفاده از معیارهای DSM-5 برای ADHD به طور کلی 5 تا 10 درصد از کودکان و نوجوانان را به عنوان مبتلا به این اختلال و درصد کمی را برای بزرگسالان شناسایی می کند بنابراین، در کلاسی متشکل از 30 دانشآموز، تشخیص ADHD باید واقعاً برای یک تا سه دانشآموز با ضعیفترین EF مطرح باشد. ما همچنین باید نحوه تفکر در مورد داروهای ADHD را مجدداً بازبینی کنیم. شاید باید از اشاره به آنها برای “درمان” این اختلال خودداری کنیم چرا که داروها صرفاً افزایش دهنده عملکرد هستند نه درمان ADHD. به طور خلاصه، ADHD یک پدیده واقعی ست، اما ما آن را به عنوان یک اختلال خاص درک کردهایم – اختلالی که برخی از افراد «دارند» و بقیه ندارند. همه ما درجات مختلفی از مهارت در EF (عملکرد اجرایی) داریم بنابراین ضعف نسبی EF یک امر رایج و بدیهی در جوامع مدرن است. حتی اگر ضعف در عملکرد اجرایی به حدی باشد که تشخیص اختلال (“ADHD”) را قطعی کند، تنوع در کارکرد اجرایی به مشکلات قابل توجهی از جمعیت در عملکرد روزانه و خودتنظیمی آنها کمک کرده است.
خانم زهره عابدینی (کارشناس ارشد روان شناسی و آموزش کودکان استثنایی)